عروسی خاله فاطمه
مامانی دیشب عروسی خاله فاطمه(دختردایی مامانجون)بود که مثل یک خواهر بزرگتر بود برام مهربونترین و دوستداشتنیترین دختر دنیا.....براش دعا کن که خیلی خیلی خوشبخت بشه. پسملم نمیدونم از اون همه صدا کلافه شده بودی یا میخواستی بیای بیرونو عروسو ببینی!!!!!!!!!به هرحال انقدر خودتو منقبض کرده بودی که دلم درد گرفته بود و به مهناز جون گفتم معاینه کنه و گفت به خاطر صدا اذیت شدی و باسنتو محکم به دلم فشار میدی...بامزه بود اما دردنک....تازه کلی دوستههای کوچولوت میومدندو دستشونو رو دلم میذاشتند و میخواستند بدونند که الان کجای دلمی...خلاصه کلی ۲تاییمون مورد توجه بودیم و خوش گذشت.شبم موقع خواب تا ۲ ساعت انقدر خودتو به درو دیوار دلم میزدی که بابایی...
نویسنده :
شبنم
18:57