بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

خلاقیتهای 7 ماهگی

1392/5/9 17:41
نویسنده : شبنم
154 بازدید
اشتراک گذاری

پرنس کوچولوی من توی این ماه فقط یه کار جدید یاد گرفتی اونم دس دسی کردنه این کارو هم تو هفته آخر 7 ماهگی به صورت غریزی و بدون اینکه کسی بهت یاد داده باشه انجام دادی.بقیه خلاقیتهات پیشرفته همونایی که تو ماههای پیش انجام میدادی .مثلا قبلا عین پیکان سینه خیز میرفتی اما الان تو مایه های لامورگینی میری.گاهی اوقات باید بگردم تا پیدات کنم برای رسیدن به رسیور یا کتابخونه جدیدا هم اشپزخونه و جا کفشی با سرعتی باور نکردنی حرکت میکنی و یهو غیب میشی.عینک

راستِییییییییییییییییی یه خلاقیتت یادم رفت:اونم ایستادنته.شکم بابایی میگیری و روی پاهات وایمیستی البته دولا.....................هنوز عاشق دستمال و کاغذی و میخوریشون.تا منو میبینی که جیغ میزنم که نخور کلی گریه و شیون راه میندازی پستونکو خیلی کم میخوری و عاشق سرلاکی.ازین ماه زرده تخم مرغ به غذاهات اضافه میشه.که معلومه دوست داری چون اولین سهمتو امروز با لذت خوردی.آفرین آقا.

 

جدیدا اگه چیزی بر وفق مرادت نباشه جیغ میکشی و میگی اههههههههههه و مارو دعوا میکنی.

خلاصه که هرروز شیرینتر میشی همش دوست داری من پیشت باشم و اگه یک لحظه ازت دور بشم گریه میکنی.با دیدنم بهونمو میگیری و دستاتو دراز میکنی که بغلت کنم.بابایی هم کلی بهم حسودی میکنه که تو انقدر منو دوست داری.........روی تخت پارکتم دیگه نمیخوابی و پیش من رو تخت باید بخوابی.یه جورایی بابایی انداختیم دور.آخه طفلی تنها تو یه اتاق دیگه میخوابه که ما راحت باشیم.اگه بذارمت تو تختت اگه تو خواب نازم باشی پامیشی و گریه میکنی حتما باید بغلت کنم و تو هم دستاتو بندازی دور گردنم،اونوقته که قشنگترین و عشقولانه ترین حس دنیا بهم دست میده پسرکم...حس خوب مادر بودن

..قربونت برم جوجوی قشنگم.عاشقتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)