2سال و 9ماهگی............

چقدر دلم برای نوستن تو وبلاگت تنگ شده بود...خیلی وقته انقدر درگیر کارکردنم که حتی خودمم فراموش کردم چه برسه به یکی از قشنگترین خاطرات زندگیم.........

جوجه زیبای من 1ماه نیمه که خونه اقاجونیم از وقتی رفتیم خونه جدید به دلیل شرایط خیلی خاصش که فقط بابایی درکش میکنه و به خاطرش اون خونرو گرفته مجبور شدیم پیش مامان جون اینا بمونیم و کلی مزاحمشون بشیم......تو این مدت کلی بهت خوش گذشته کلی تو حرف زدن راه افتادی تپلی شدی موهای سرت پر پشت شده از پوشک به جز شبا کاملا گرفتمت بعضی روزا میری مهد کلی با اقاجون رفیقیو هرروز ددری و یه عالمه اسباب بازی به ارشیو وسایلت اضافه شده 1هفته علیرضای اقا پیشت بودو کلی باهاش حال کردی و منم غبطه خوردم به داشتن پسر به این ماهی و اقایی ....2هفته ای هم هست که محمدرضای شیطون پیشته خیلی  دوسش داری اما شیطنتو ازش یاد گرفتی تو این مدت کلی جاهای خوب رفتی شخصیتهای محبوب تلویزیونیو از نزدیک دیدی و چیزایی که شاید برام دست نیافتنی بودو برات میسر کردم......پنگول ،چرا،سنجد،عمو مهربان کسایی بودند که تو پارکو نمایشگاه از نزدیک دیدی.شاید هنوز برات انقدر که باید هیجان انگیز نبودن اما برای من که میدیم وقتی تو تلویزیون میبینیشون چقدر ذوق میکنی این یه اتفاق خیلی هیجان انگیز و مثبت بود

خلاصه اینکه روزها میگذره و الان که اواخر شهریور هنوز ما خونه مامان جونیم من کار میکنم و پول درمیارم و تو بزرگ میشی و بزرگتر..خیلی وقتا ازینکه وقت کمی برات میذارم خیلی ناراحت میشم و عذاب وجدان میگیرم اما قول میدم این دوره جنون پول دراوردنم فقط تا عید امسال باشه..........

راستی عشقم بهت 100ها برابر شده نمیدونم چرا دیوانه وار عاشقت شدم شاید چون باباییو هر 3/4 روز یه بار میبینیمو باهاش زندگی نمیکنیم تو شدی تنها مرد زندگیم و عشقی که باید به همسرم بدم همرو میدم به تو.......شاید.................

پارک رازی نمایشگاه کودک با حضور پنگول

نمایشگاه نوشت افزار با حضور چرا عمو مهربان که لذت بخش ترین لحظه روزت حرکات بامزه ای بود که عمو مهربان میکردو تو تکرار میکردی تازم تو تلویزیون نشون دادو دایی احمد برات ضبط کردو الان با دیدنش کلی ذوق میکنی شعرشو تکرار میکنی و اداهایی که بهتون یاد داده بودو تکرار میکنی.........