بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

وزن نینی تو هفته 6+30

1391/7/22 18:23
نویسنده : شبنم
142 بازدید
اشتراک گذاری
سلام پرنس کوچولی من کلی اتفاق تو هفته پیش افتاده که اومدم برات تعریف کنم.....

 

اولیش سونو وزن تو بود که تو هفته ۳۰ (۱۹ مهر ۹۰)رفتیم پیش دکتر معینی و وزنتو اندازه گرفت.تو تو هفته ۳۰+۶ ۱۶۶۳ گرم بودی که از وزن طبیعی که نینیها باید تو این هفته داشته باشند ۹۰ گرم کمتر بودی که دکتر گفت مهم نیست.آخیییییییییییی عزیزم چقدر بزرگ شدی.تازه بابایی کلی فیلم گرفت از رو مانیتور.نمیدونم به نظرم شبیه من بودی لبای کوچولو چونه کوچیک.....خلاصه کلی خوشگلو ناز بودی عشقم.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

دومین اتفاق شب همون روزی بود که رفتیم سونو .....

رفته بودیم هایپر خرید که من طبق معمول این ۷/۸ ماه اخیر دستشویی لازم شدم و دستشویی رفتن همانا و خوردن زمین همانا.۱ لیزی خورد م اون وسط که فقط با دست و پا و نصف تنم سعی کردم جلوی خوردن شکمم به زمینو بگیرم.خودمم کلا پخش زمین شدم.انقدر دلم و کمرم درد گرفته بود که با گریه خودمو به بابایی رسوندم.احمدرضا هم تا حالمو دید به جای دلجویی از من کلی دعوام کرد که چرا مراقب نیستمو این بیشتر حرصمو در اورد آخه معلوم شد که تورو خیلی بیشتر از من دوست داره......

هر چند که واسه خودمم حس غریبی بود حس اینکه تو دردت اومده و شاید اذیت شدی خیلی ناراحتم کرد...دیگه واقعا مامان شدم.خداروشکر دردم زودی خوب شد و تو سالم سالم بودی.

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

سومین اتفاق تصادف مامانجون و آقاجون و محمدرضا بود وسط اتوبان قم.ماشین داغون شدو مامانجون سرشو قفسه سینش ضربه بدی خورد.اما خداروشکر الان خوبند.خدا خیلی بهشون رحم کرد.میدونم که دعای تو ازشون مراقبت کرده چون هرشب ازت میخوام که به خدا بگی از۴ تا مامانجون و آقاجونت نگهداری کنه ......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)