خلاقیتهای 8 ماهگی
جوجه قشنگم توی 8 ماهگیت خیلی درگیر بودم و فرصت به روز کردن وبلاگتو نداشتم آخه تو این ما بابایی مرتضی بیمارستان بود و متاسفانه حالش اصلا خوب نیست و ما اکثرا خونه مامانجونیم.....البته 2 روزه که اومده خونه اما اصلا خوب نیست برای سلامتیش دعا کن آخه زجر کشیدنو تو صورتش میشه دید(هر چند که حتی نمیتونه داد بکشه یا حرف بزنه و از دردش بگه)
جوجو توی 8 ماهگیت میتونی لبه تخت بگیری و بلند شی و روی پاهات بایستی هرچند که هنوز رو پنجه وایمیستی و مامانجون نگران ایستادنته.....لبه تخت پارکتو میگیری انقدر تکونش میدی که هر آن ممکنه پرتش کنی زمین.
ای ی ی ی گهگهداری که حواست نباشه یا بدنت لخت باشه و سرمای زمین اذیتت کنه 4 دست و پا میری....اما خیلی کم.تنها باری که به اندازه 5/6 متر 4 دست و پا رفتی آخرین شب 8 ماهگیت بود و دقیقا زمانی بود که داشتم به این فکر میکردم که 9 ماهت شده اما هنوز 4 دست و پا نمیری و دقیقا همون موقع شروع کردی به حرکت و تا اومدم ازت فیلم بگیرم تنبلی بهت غلبه کرد و دوباره سینه خیز شدی.
یاد گرفتی دهنتو روی شکم من میزنی و صداهای بامزه (یه چیزی تو مایه شیشکی)در میاری.
یاد گرفتی که بوس بکنی اما بوس کردنت هم حکایتی داره اول من بوست میکنم و بهت میگم بوسم کن تو هم لبتو میذاری روی صورتم و لپمو میمکی و کلی تف مالیم میکنی.
راستی دیگه از کنارم جم نمیخوری تا تنهات میذارم شروع میکنی به گریه یا باید بغلم باشی یا پیشت باشم و بازی کنیم......داستانی داریم با هم.
خلاصه اینکه کلی باهات خوش میگذره