بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

14 اسفند

1391/12/15 2:45
نویسنده : شبنم
169 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم امروز تولد مامانی بود و اولین سالی بود که ما یه خانواده ٣ نفره بودیم و من مامان بودم راستشو بخوای عین هر سال که کلی ذوق داشتم واسه تولدم و از صبح پای تلفن بودم و جواب تبریکارو میدادم نبود.....امسال خیلییها تولد منو یادشون رفته بود و کلی غصه خوردم.مامانی لطفا هر وقت بزرگ شدی روز تولدم و روز مادرو همیشه به یادت بمونه و بهم با یه نقاشی قشنگ یا یه کار خوب تبریک بگو آخه میدونی....من خیلی روی روزهای مهم زندگیم حساسم و دوست دارم همه همونطور که من تمام تاریخهای مهم زندگیشونو فراموش نمیکنم اونا هم منو فراموش نکنند.....بگذریم یکم دلم گرفته بود خواستم باهت دردل کنم.

حالا بذار از قسمتهای خوب امروز برات بگم:سمیرا و مهدی عین همیشه منو غافلگیر کردندو شب با یه کیک خوشمزه اومدند خونمون وتولدبازی کردیم.بابایی هم شام خریدو اوردو دورهم یه جشن کوچیک گرفتیم.بابایی بهم یه ساعت سواچ(همونی که ١ ساله منتظرم تا برام بخره)هدیه داد و خاله سمیرا بهم پول داد. اینم عکس شما با کیک خوشمزه من تو ٩٦ روزگی

 

راستی بارادی یه هدیه دیگه هم فردای تولدم گرفتم..........اونم از خاله آزاده مهربون که بازم زحمت کشید و منو با خودش برد آرایشگاه.منم بعد ١١ سال که موهام بلند بود،اونارو کوتاه کوتاه کردم(آخه خیلی میریخت)هزینه آرایشگاهو هم خاله آزاده به عنوان کادوی تولدم لطف کردو داد.فکر کنم شما از قیافه جدیدم خیلی خوشت اومده بود آخه با یه حالت عجیبی منو نگاه میکردی و ذوق میکردی...............(نکنه تو هم عین بابایی که تا منو دیدو گفت آخجون یه زن جدید گرفتم)فکر کردی صاحب مامان جدید شدی ؟

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)