عاشورا
پسر کوچولوی من دیروز عاشورا بود و من و خاله سمیرا به یاد تمام سالهای گذشتمون رفتیم منیریه برای دیدن دسته....خیلی بامزه بود با هر صدای حسین گفتن هیات تو یه لگد محکم بهم میزدی انگاری که تو هم داشتی سینه میزدی......میدونم که صدای بلند و اونهمه ازدحامو شلوغی شاید برات خوب نبود اما دوست داشتم همه چیزو وقتی تو دلمی تجربه کنی.فکر میکنم تو هم دوست داشتی چون خیلی وول میخوردی منم اسمتو از دیروز گذاشتم وول وول خان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی