بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

خلاقیتهای 14 ماهگی

فسقلی مامان دیگه میتونی تنهایی بدون کمک و حتی بدون افتادن تو تایم زیاد راه بری تو حالت ایستاده دولا بشی و ازروی زمین وسیله هاتو برداری حتی وسایل سنگینو با خودت حمل میکنی و ازین ور خونه به اونور میبری.تو حالت ایستاده کلی نانای میکنی و دست میزنی. تو هفته سوم 14 ماهگیت 7 مروارید توی دهنت هم نیش زد و مهمون دهان کوچولو و خوشگلت شد،تو این چندروزی که داشتی دندون درمیاوردی یه کوچولو بیقرار بودی و طبق معمول بی اشتها......آب دهانت آویزون بود و گلاب به روتون یبوست گرفتی جوری که هروقت میخوای دستشویی کنی انقدر گریه میکنی منو بغل میکنی و زور میزنی تا راحت بشی منم انقدرکمرتو میمالم نازت میکنم و قربون صدقت میرم تا کارت تموم بشه و راحت بشی. یه کار خیلی ج...
9 اسفند 1392

خلاقیتهای 13 ماهگی

تو این ماه چند قدم بدون کمک برداشتی یه سری افقی راه میری یه سری هم عمودی   کلی شیطون شدی و چون قدت بلند شده به ارتفاعات هم دست پیدا کردی و دیگه چیزی به اسم دیزاین تو خونمون وجود نداره (البته شما خیلی آقایی ،چون هرچیزیو که برمیداری آروم رو زمین میذاری و از دستت ولش نمیکنی تا بشکنه،خداروشکر وسایلم در امانند)تا حالا فقط 2 تا لیوان شکوندی که اونم ار یخساز یخچال انداختی قلک محک شکوندی و ظرف پنیرو از تو یخچال کشیدی بیرون که لب پر شد(البته همشون مال قبل 1 سالگیته الان مرد شدی و مراقب وسایل مامانی هستی )     به ددر میگی ابو(نمیدونم این کلمه رو چجوری اختراع کردی) دو  ده کلمه مورد علاقته راه میری و میگی دو ده نمیدو...
7 بهمن 1392

تولد بابایی

پسر قشنگم2 بهمن تولد آقای پدر بود و مرد شماره 1 خونمون اولین سال از دهه 40 زندگیشو شروع کرد.ما هم به مناسبت بزرگ شدن بابایی یه جشن کوچولو با حضور دوستهای بابایی براش گرفتیم تا یه روز خوب و پرخاطره براش درست کنیم.....کلی هم بهمون خوش گذشت و شما هم با حضور 5 تا بچه کوچولو کلی شیطنت کردی راستی یه هدیه بزرگ به بابایی دادی.....اونم اولین قدمی بود که بدون کمک برداشتی و هممونو سورپرایز کردی (هرچند که فقط 2 قدم برداشتی اما منو که کم کم از راه نرفتنت نگران بودمو خوشحال کردی) روی پاکت هدیه ای که به بابایی دادیم (که کمک هزینه خرید گوشی بود )از طرف تو یه نقاشی کشیدم و نوشتم ممنون که هستی مهربونترین بابایی دنیا ،منو مامان عاشقتیم   (راستی یه ا...
3 بهمن 1392

دومین مریضی...13 ماهگی

قشنگم الان 1 هفته از روزی که دوباره سرما خوردی(دقیقا 14 دی مریض شدی) گذشته کلی گناه داری آخه سرفه های خیلی بدی میکنی 2 روزه هم که آبریزش گرفتی بردیمت پیش دکترت و بهت 2 تا شربت داد و شما هم خیلی متین و آقا دهنتونو باز میکنی تا شربتتو بخوری با اینکه خیلی خوشمزه نیستند اما فکر کنم میدونی برای سلامتیت خوبه واسه همین آقایی میکنی و همشو تا ته میخوری..... به هرحال که این روزها روزهای سختیه برامون امیدوارم زودی خوب بشی.....چون هر یه دونه سرفه تو کلی منو بابایی ناراحت میکنه. راستی دیروز یه مهمونی باحال رفتیم و با اینکه تو حالت خوب نبود و خیلی حس و حال مهمونی نداشتیم کلی بهمون خوش گذشت تو هم که اجتماعیییییییی تا آدمهای جدیدو میبینی بهشون میخندی و ...
30 دی 1392

خلاقیتهای 12 ماهگی

مرد کوچولوی مامان خیلی شیطون شده حالا دیگه چیزی به نام جای صعب العبور براش وجود نداره و برای رفتن به جاهایی که قدش به اونجا نمیرسه از هوشش استفاده میکنه و یه چیزی میذاره زیر پاش تا قدش بلند بشه و بتونه کارشو انجام بده عاشق کشو میز تلویزیونه و اونو میکشه جلو و میشینه توش گاهی هم میره بالاتر و قشنگ میچسبه به شیشه تلویزیون .....الان دیگه میتونه بدون کمک بایسته و سرگرمی شبهای من باباشه یه قلپ شیر میخوره با کمک شکم من یا خیلی هنر به خرج بده زمین بلند میشه چند دقیقه میایسته  نانای میکنه، دست میزنه، بشکن میزنه و میخنده و بعد تلپی میافته زمین و دوباره و دوباره این کارو تکرار میکنه و با هربار ایستادنش ما کلی دست میزنیم و هورا میکشیم یه موقع هایی...
12 دی 1392

کریسمس مبارک

اینم از اولین کریسمس پسملی کنار دوستهای مامان(سال 2014 میلادی)       راستی این صدمین پستیه که تو وبلاگت گذاشتم......... پس به افتخار 3 رقمی شدن پستها و پشتکار مامانی یه کف مرتب...هورااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
12 دی 1392

اولین کلمه ها

توی این 9 ماه اصوات زیادی از دهنت خارج شده(اممم یه معنی ممه.بابا و به به هم که ورد زبونته) عشق کوچولوی من اما واقیعشون ،اونایی که میدونی معنیشون چیه و چه کاربردی دارند از 9 ماهگیت شروع شدن و اینا بودند:   الو...........13 شهریور 92(گوشی تلفنو برمیداری و میگی ایو)   مامان........20 شهریور92(دنبالم 4 دست و پا میومدی و میگفتی مامان)چقدر شیرین بود  میدونم که دیگه معنی این کلمه رو میدونی و برای صدا کردن من میگی مامان قربونت برم عسلکم   هفته دوم از اولین ماه 1 سالگی:نی نی (هر موجود کوچولویی میانگین سنی 1 ماه تا 6 سالو میگی نی نی به عروسک و عکس خودت یا نی نیهای تو تلویزیون هم میگی نی نی )....دا(به معنی دالی)جیز.........
2 دی 1392

یلدای 92

اینم از اولین شب یلدایی که خانواده 3 نفریمون کنار هم جشن گرفتیم و کلی بهمون خوش گذشت :   ...
1 دی 1392

جشن تولد 1 سالگی

تولد 1 سالگی باراد با تم جنگل: ردپا:     عدد 1:     ریسه عکس (11 ماهگرد):     ریسه هپی برت دی:     ریسه عکس:   عدد 1:   میز گیفت(برای مهمونهای عزیزم):         میز شام:                       رقص چاقو :     باراد و نصفه بابایی:   باراد و دوستان:         ...
17 آذر 1392

1 سالگی

بلاخره پسرکم روز تولدت رسید و تو 1 ساله شدی....9/9/91 قشنگترین روز زندگی من بود وقتی تو رو در آغوش گرفتم و لحظه لحظه اون روز توی ذهنم برای ابد ثبت شده.این 1 سال برام خیلی زود گذشت انقدر زود که هنوز باور ندارم که تو 1 ساله شدی و فکر میکنم همون نوزاد کوچولویی هستی که توی بیمارستان توی اتاق عمل بهم نشونش دادند و گفتند اینم پسرت مامان......چه روز خوبی بود. میدونی همه این خاطره های قشنگ این 1 سال مدیون خوبی تو هستم پسرکم.میدونی چرا؟آخه تو انقدر آقا وآروم و صبوری که حد نداره انقدر مهربونی انقدر خوبی که گاهی باورم نمیشه که خدا منو لایق مادری تو دونسته.ازت ممنونم عشق کوچولوی من.دوست دارم بی نهایت......     پسرکم با وزن 9700 و قد 78...
8 آذر 1392