نینی دیشب خونه عمه لادن دعوت بودیم.نمیدونم چرا هروقت که میریم خونه یکی مهمونی که بچه دارن تو انقدر ورجه و وورجه میکنی انگاری میدونی که اونا همبازیاتن و دوست داری بیای بیرون و باهاشون بازی کنی.امشبم خونه مامان جون بابایی دعوتیم.پاگشای خاله مهشیده......فکر میکنم این آخرین مهمونیی که وقتی تو دلمی داریم میریم.چون شمارش معکوس به دنیا اومدنت شروع شده.فقط ۱۵ روز دیگه تا اومدنت مونده.البته اگه تاریخ اومدنت همونی بشه که میخوایم. روزهای آخره و من نگرانم.هنوز اسمت قطعی معلوم نیست.عکس بارداری نگرفتم.تشک و روتختی تختت مونده و هنوز از سیسمونیت عکس نگرفتم که تو وبلاگت بذارم خونه بهم ریخته است و خیلی کارهای ریز دیگه مونده............نمیدونم از کد...