بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

محمد طه

1393/5/6 16:9
نویسنده : شبنم
300 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم یه نینی جدید تا چندروز آینده وارد خوانواده مامانی میشه اونم آقای محمد طه نورمحمد پسر دایی احمدو زندایی مریم و داداش علیرضا خان... خانم دکتر برای به دنیا اومدنش روز عید فطرو مطرح کرده (یعنی 7 مرداد 93)انشالله به سلامتی به دنیا میادو میشه دوست جون جونی تو آخه، اولین نینیی که پسره و از تو کوچیکتره و یه رابطه خونی خیلی نزدیک با شما داره خداکنه دوستهای خوبی برای هم باشید و یه عالمه مراقبش باش .....امیدوارم تا اون موقع اینترنتم وصل شده تا بتونم ازش عکس بذارم.........تازشم میدونی با زندایی مریم کلی براش رفتیم از بازار سیسمونی خریدیم و خوش گذروندیم و داریم تندو تند روزهارو میگذرونیم به انتظار دیدنش....الهی قربونش بره عمش دلم واسه بغل کردنش پر میکشه.

 

راستی 2 تا نی نی دیگه هم تو راهند البته هنوز خیلی کوچولند و جنسیتشون معلوم نیست یکی نی نی عمه لادن و یکی دیگه نینی خاله فرشته................ایشالله اونه هم به سلامتی به دنیا میاند و این روزهای سخت اوایل بارداریشون به راحتی سپری میشه.

 

کلی خوش به حالته دیگه دوروورت پراز بچه های همسنته کاشکی روزهای خوبی از الان تا همیشه باهاشون داشته باشی تازشم تو از همشون بزرگتری و میتونی بشی رییسشون....به به چه کیفی داره.شیطانخندونکمتنظر

 

اینم از عشق کوچولوی عمه که 6 مرداد 93 به دنیا اومد :

قشنگم تولدت مبارکمحبت

 

اینم عکس 7 روزگی محمد طاها:

 

((پ.ن:4 ماه بعداز به دنیا اومدن مهمون کوچولو))

( بذار یه رازیو بهت بگم ولی قول بده بین خودمون بمونه.....آقاجون شدیدا علاقه داشت که اسم یکی از نوه های پسریش اسم پدر خدابیامرزشون محمد باقر باشه واسه همین از وقتی که زندایی مریم باردار شد بابام عزمش جزم کرد که نوهاش هم اسم پدرش باشه و نسل امروزم که ماها باشیم و یکم سنت شکن برامون سخته پذیرفتن عقاید قدیمیها واسه همین یواشکی اسم محمد طاها تو شناسنامه گذاشته شدو و همه تقریبا محمد طاها صداش میکنن به جز آقاجون و البته ماها جلوی آقاجون محمد باقر صداش میکنیم آخه خیلی ناراحت میشه اکه بفهمه که گولش زدیم اما خوب چیکار میشد کرد توهم حواست باشه پسرکم که یه موقع سوتی ندی.........البته فکر کنم تا وقتی تو باسواد بشی آقاجون واقعیتو فهمیده باشه که نمیدونم وقتی بفهمه چی میشه.........چون طاهارو وقتی بغل میکنه با کلی عشق قربون صدقش میره و میگه مش باقر تو بابای منی و علیرضا و محمدرضا هم غش میکنن از خنده خلاصه داستانی واسه خودمون)

 

 

اینم از فسقل عمه و داداشی مهربونش که الان کلی بزرگ شدن:

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نیلوفر
24 تیر 93 16:36
فروش عروسک دستبافت با قیمت مناسب به وبلاگم سر بزنید http://honarhayeme.blogfa.com/