بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

خلاقیتهای 18 ماهگی

1393/4/8 17:48
نویسنده : شبنم
283 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره 1 ماه دیگه هم گذشتو وروجک من بزرگتر شد و بامزه تر...........

اول ماه پسرکم اخرین واکسنشو زد(البته یکیشو عمو دکتر برای ماه بعد گذاشت تا خیلی درد نکشه اما بارادی مامان چون از مطب دکتر خاطره بد داره انقدر با ترس به دکتر نگاه میکرد که دلم براش کباب بودو تا خوابید روی تخت شروع کرد به گریه کردن انقدر گریه هاش شدید بود که هیچ جوری نمیشد ارومش کرد...دلم کلی برات سوخت،اما خوب این یه پروسه ای که برای همه بچه ها هست پسرم دیگه......)

جوجم الان دیگه یه رقاص به تمام معنا شده که همرو به رقص میاره کافیه صدای موزیک بشنوه سریع همرو بلند میکنه و وادارشون میکنه به رقصیدن از آخرین شاهکاراش رقصوندن اقاجون بود که من تو این 30 سال و اندی که از خدا عمر گرفتم رقصشو ندیده بودم..........تازه یه بازی جالبی که باهاش میکنم استپ رقصه ،به این صورت که موقع رقصیدن صدای موزیکو قطع میکنم اون و من و هرکسی که داره میرقصه با هرحالتی که هست باید استپ کنه و مدلهایی که باراد وایمیسته انقدر جذاب و و دوست داشتنیه که دلم ضعف میره براش.....(آخه عشق کوچولوی منه دیگه)

تازه پسرم کلی هم استعداد موسیقی داره اینو جدیدا کشف کردم .......چندروز پیش یه برنامه تو تلویزیون نشون میداد که پسره داشت پیانو میزد بارادهم سریع نشست و روی متکا انگشتاشو ریتمیک بالا پایین میبرد(به حالت فشار داردن روی کیبورد ،دقیقا عین اون چیزی که داشت میدید)با تنبک باباشم کلی ضرب میگیره و صداهای قشنگ درمیاره،واسه همین تصمیم گرفتم انشالله وقتی 4 ساله شد بذارمش کلاس موزیک شاید از توش موتزارتی، داریوشی ،شادمهری ،بتهووونی....شایدم محمد خردادیانی چیزی دربیاد(خداروچه دیدی!!!!!)آرامزیبا

مرد کوچولوی من اولین جملشو که البته شبیه یه مصرع قبل از اینکه کلمه بگه تو 20 خرداد گفت اونم این بود:چشم چشم دو ابرووووووخندونک   خوب چیکار کنم بچم اکتیوه دیگه دوست نداره کلمه بگه یه راست میره سر جمله سازی....

گفتن این جملشم وقتی بود که داشتم براش نقاشی میکشیدم و خودم چشم چشم دو ابرو میخوندم که به صورت غافلگیرانه ای جمله منو تکرار کرد و صورت نقاشی که کشیده بودمو نشون داد.....تازه شبشم وقتی مامانجون پشت تلفن داشت براش از جوجوها میگفت اونم پشت سرش تند تند میگفت جوجو و منو خوشحالو خرسند کرد آخه صداش خیلی نازه دوست دارم زودتر حرف بزنه تا صدای خوشگلشو بشنوم.

راستی یه خرابکاری بامزه کردی تو این ماه :بابایی دایپرتو عوض کردو فرستادت پیش من که پوشکت کنم تو هم رفتی پشت کامپیوتر اروم و بی صدا جیش کردی و پشت کیس قایم شدی و وقتی منو دیدی با دستت جیشتو که نزدیک بود پامو بذارم روش نشون دادیو گفتی جیش........من مونده بودم بخندم و ذوق کنم از اینکه میدونی چیکار کردی یا عصبانی بشم....این سومین بار بود که تو خونه جیش میکردی جوجو یه بارش رو فرش بودو خداروشکر 2بار دیگش روی  زمین.

 

چقدر از من عکس میگیرید باباااااااااا ولم کنید من خستم میفهمید خستهههههههههگیجدروغگو

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

خاله آزي
11 تیر 93 9:25