11 ماهگی
مرد من بزرگ شدی ......
این آخرین ماهگردی بود که برات گرفتم و خوشبختانه با اومدن آقاجون از مکه مواجه شدو کل فامیل برای دیدنش خونه مامانجون جمع شده بودند و منم از فرصت استفاده کردمو آخرین ماه از اولین سال عمرتو کنار اکثر اقوام برگزار کردیم.
دلم گرفته ....
نمیدونم چرا ؟کاشکی همیشه کوچولو بودی و فقط مال من میبودی ،الان 1 سال از وقتی که تو دلم بودی گذشته اون روزها غصه میخوردم که وقتی به دنیا بیای دیگه مال خود خودم نیستی و الان غصه میخورم که داری بزرگ میشی و کم کم وابستگیهات بهم تموم میشه و من میمونم و یه عالمه خاطره.همه روزهای سخت بزرگ کردنتو دوست داشتم بیخوابیها و بیقراریهات همشون یه خاطره اند برام از یه نوزاد کوچولو که کم کم به شیرخوار و بعد به یه کودک و دراینده یه مرد تبدیل میشه.ایشالله همیشه سالم باشی با یه زندگی خوب و یه فکر اروم یه عشق بزرگ کنار قلبتو جیبهای پرپول........
مرد کوچولوی قشنگم 11 ماهگیت مبارک.
به دلیل اینکه بابایی یادش رفته بود شمع بخره از خلاقیتمون استفاده کردیم و این چاقو جای 1 شمع پرکرده.
دلم واسه کیکهای خوشمزه ای که از اول ماه قنادیشو نشون میکردم و 9هر ماه میخریدیم و میخوردیم تنگ میشه دلم حتی برای تیکه های بامزه ای که هرکی میشنید ما ماهگرد میگیریم مینداخت و مسخرمون میکردم تنگ میشه.دلم واسه روزشماری هرماه واسه ماهگردت تنگ میشه.دلم واسه همه این 1 سال تنگ میشه.
دوست دارم عشق شیرین من