بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

پروسه از پوشك گرفتن فسقل مامان(غول اخر)

1394/5/1 19:10
نویسنده : شبنم
452 بازدید
اشتراک گذاری

جوجه خوشگلم انقدر درگيرشغل جديدمم كه فرصت اپ كردن يكي از بهترين رويدادهاي زنگيم يعني وبلاگتو ندارم فقط براي اينكه اتفاقاي مهم زندگيت يه جايي ثبت بشه تو لحظه هاي ازاد زندگيم مينويسم برات....❤️❤️❤️❤️

 

داستان امروزمون پشت سر گذاشتن اخرين غول ٣ سال اول زندگي شما يعني از پوشك گرفتنتونه كه به تو ذهنم تبديل شده بود به يه كابوس اما تو مثل هميشه با اقايي و فوقالعاده بودنت تو اين موضوعم كمكم كردي👏👏👏👏

١ ماهي بود كه تصميم گرفته بودم از پوشك بگيرمت و هرروز براي اماده كردنت با اين پروسه با خودم ميبردمت دستشويي شعر ميخوندمو داستان ميگفتم اما از شما هيچ همكاري ديده نميشد و منم مجبور ميشدم بعداز ٢/٣ بار تباش كردن در روز بيخيال بشمو قضيه رو به بعد موكول كنم اما اواسط تيرماه كه ديگه ٢ سال و نيمت شده بودوماهم مجبوربه اثاث كشي بوديم كمر همت بستم تا جا به جا نشدنمون از جيش بگيرمت و اولين قدم خريدن يه رايط توالت فرنگي بود و كلي استيكر وتو به ذوق استيكرا و رابط با عكس ميكي موس و توپ ميشستي روشو دركمال ناباوري جيش ميكردي كاري كه رو لگن و دستشويي ايراني هركار ميكردم نميشد.... اما به مقدار خيلي كم و با فاصله هاي اندك يعتي هر ٥ مين تو دوروز اول بايد ميبردمت دستشويي اين وسطا هم يكي درميون شلوارتو خيس ميكرديو ميگفتي ااا كثيف شد خلاصه ١ هفته اي كجدارو مريض گذشت صبح تا ساعت ٢-٣ ازاد بوديو دوباره پوشك تا ٢٤ تير كه تقريبا نصف بيشتر روز باز بوديو هروقت جيش داشتي ميدويدي ميرفتي دستشويي وبلاخره تونستی جیشتو مدت زیادتری نگه داری و هروقت دستشویی داشتی میگفتی ....ای  این بینها یه روزایی هم شلوارت خیس میشد اما این پیشرفت فوق العاده بود و منی که تو رویاهامم نمیدیدم به این راحتی این غول اخرم بگذره گذشت......البته الان که اول مرداده و اینو مینویسم هنوز این شجاعتو پیدا نکردم که شبم پوشکت نکنم ولی امروز برای اولین بار دستشویی شماره 2 رو هم به سختی و باترسو لرز تو دستشویی کردی و با کلی شعرو اواز و تعجب از سمت تو بدرقش کردیم به داخل فاضلابسبز.....................خلاصه که اینم گذشت و تو عین همیشه عالی بودی مهربونم.....

دوستت دارمبوس

پسندها (1)

نظرات (0)