بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

خلاقیتهای 15 ماهگی

1393/1/14 1:28
نویسنده : شبنم
203 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=768190&PageNumber=3

 

 

فسقل خان الان دیگه یه مرد کاملی واسه خودت..........میتونی بدویی و قایم بشی خودت غذا بخوری ،موقع بیرون رفتن لباستو بیاری تا تنت کنم کمکم میکنی و دستاتو و پاهاتو برای پوشیدن لباس باز میکنی و کفشاتو که میارم تا پات کنی منو بغل میکنی و پاتو میاری بالا .........تو کار خونه کمکم میکنی کلی تو خونه تکونی شب عید منو همراهی کردی دستمال و رایت دستت بودو هرجارو که من تمیز میکردم دوباره تمیز میکردی،خلاصه که داستانی داریم از دستت هم خنده داره هم گریه دار ،گریم وقتی میگیره که باید  دوباره و دوباره اثر انگشتاتو ازروی جاهایی که تمیز کرده  بودم  پاک کنم  اونم تو شلوغی دم عید و یه عالمه کاری که سرم ریخته.

از دندونات بگم که 8 تا باهم دراومدند و اولین هفته 15 ماهگیت که مصادف با تولدم بود نیش زدن یه عالمه دندون تو دهنت خیلی شگفت انگیز بود و این پروسه دندون دراوردن تا اواخر عید طول کشید و تورو خیلی اذیت کرد چون شدیدا بداخلاق شده بودی توی مهربون و اجتماعی و با احساس با دیدن آدمها گریه میکردی ،چه مهمون میومد و چه مهمونی میرفتین شروع میکردی به گریه و تو بغل من (فقطممممممممممم من ،اصلا بابایی هیچ نقشی تو آرامشت نداشت)بعداز چند دقیقه بیتابی آروم میشدی،بغل هیچ کسی هم نمیرفتی و یک عیدی واسمون ساختی رویاییییییی.(شوخی میکنم جوجو با همه بداخلاقیاتو خستگی منو کسلی بهار بازم همه چیز با تو بودن شیرینه)

به هرحال این بیتابی دندون دراوردنت چسبید به یه سرما خوردگی و نورعلی نور شد چون تب کردی و شبها تو خواب ناله میکردی و این دردت به بداخلاقیای دیگه ات دامن زد و اینم از هفته دوم عیدمون که اینجوری گذشت .

خلاصه اینکه الان 14تا دندون داری.

هنوز هیچ کلمه جدیدی به دایرالمعارف کلماتت اضافه نشده و آقا جون و دایی احمد کلی برات تخم کفتر خریدن تا خداقل یه کلمه از دهنت بشنون ولی تو تنها لطفی که کردی پوف و داغ و به به وآب تق تق و جوجو اونم با کلی تلاش و فقط یکی 2 بار گفتی.یه بارم برای صدا کردن عسل چندبار پشت هم گفتی ع ع ع اینم از الطاف شما به ما.

کلی آرایشگر شدی و اینم یه نمونه از آرایشگریت که یه روز صبح که من تو خواب ناز بودم از فرصت استفاده کردی کیف لوازم آرایشمو برداشتی و با مدادی که داخلش بود از خودت حاجی فیروز ساختیو رفتی سروقت بابایی ،بابایی هم هنگ که این پسره ذغال از کجا اومده؟؟؟؟؟؟کلا عاشق کیف لوازم آرایش منی و به شدت حرفه ای عمل میکنی میدونی هرکدوم از وسایل میکاپ من به چه دردی میخوره و مثلا موقعی که رژمو برمیداری نزدیک لبت میبری و لباتو باز میکنی و صورتتو چپ و راست تکون میدی یا میدونی که برس سایه برای پشت چشمه و ....اگه دختر بودی کلی میکاپ ارتیست میشدی ااااااا

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)