بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

پسمل قشنگ من و بابایی

روزت مبارك اقا پسر

💓روز پسر مبارک💓 امروز تو تقویم هخامنشی روز پسره...9 اسفند ﺭﻭﺯ ﭘﺴﺮ ﻣﺒﺎﺭكــ  بابايي هاي اينده  سلطان غــرورا تكيه گاهاي محكــم غيرتيـــاي خواستنــي تـه ريش دارا گــُل پسـرا كه دنياشون پر از پیراهــن و شلواره پر از کتونی و کالج و ادکلن قربون صدقه هایی که از مادرشون میرن چشم غره هایی که به باباهه میره صاحب تلفن های 1 دقیقه ای  عاشقهای مطلق مامانا ابهت دستهای مردونه سر گذاشتناشون روی پای مادر عاشقان سیب زمینی سرخ کرده آهنگ گوش دادنای نصف شب,تو اتوبان با ناراحتی ﺑﻪ یه عکس نگاه کردن دوش گرفتنای 5 دقیقه ای قولهایی که وقتی میدن رد خور نداره کلمه های رمزی که فقط خودشون معنیشو می دونن دنیای پسراشاید پر از غصه های ...
9 اسفند 1393

مادرانه

برای پسرم:  مرد کوچک مادر فدای قد و بالایت خوب به حرفهای مادرت گوش کن حرفهای شاید تلخ و سنگینیست  اما باید از همین بچگی ات برایت بگویم تا در آینده  آماده باشی برای مرد شدن ... تو قرار است مرد خوبی شوی  مرد خوب بودن کار سختیست  اینکه قوی باشی اما مهربان  صدایت پر جذبه باشد اما نه بلند اینکه باید گلیم خودت را از آب بکشی بیرون  و مهم تر اینکه باید تکیه گاه باشی  عزیز دل مادر  تکیه گاه بودن سخت ترین قسمت مردانگیست  اول از همه باید تکیه گاه خودت باشی  و بعد عشقت  عشق چیز عجیبی نیست حسیست مثل موقع هایی که صدایم میکنی :"مادر" و من میگویم:"جان مادر...
21 بهمن 1393

نی نی های جدید تولدتون مبارک

بارادی دو تا نی نی جدید به جمع نی نیهای دوروورت اضافه شدن 2 تا عشق کوچولو که عین فرشته ها میمونند......کلی خوش به حالته آخه یه عالمه خواهر کوچولو داری که میتونی باهاشون دوست باشی و بازی کنی و وقتی بزرگتر شدی ازشون حمایت کنی. یکیشون دختر عمه ارنیکا دعتر عمه لادن که 16 دی عین یه فرشته کوچولو اومد توی بغل مامانش....اونم توسط دکتر معینی دوست داشتنی و بیمارستان بهمن.   البته این عکس 1 ماهگیه ارنیکا خانمه....خوشگلم 1 ماهه شدنت مبارک و دومیش دختر خاله رشته متینا سادات خانم دوست داشتنی که 15 بهمن به دنیا اومدودلم برای دیدنش پرمیکشه اما متاسفانه قسمت نشد بریم بیمارستان و ببینیمش و کلی منتظرم که زودتر بریم خونشون .   ...
18 بهمن 1393

پسرم 2 ساله شد....

قشنگ مامانی تولدت مبارک تو الان یه مرد کوچولویی که نصف قلبمو مال خودت کردی و همه زندگیمو درگیر خواستنت9 آذر 93 دومین سالگرد بهترین اتفاق زندگیم یعنی به دنیا اومدن تو عین برق و باد اومد و گذشت و متاسفانه چون یه اتفاق پراسترس برامون افتاده بود نشد برات یه جشن واقعی بگیرم اما روز تولدت منو بابایی بردیمت شهربازی کوروش و کلی بازی کردی حتی با کشتن چندتا قورباغه با پتک(خودت به تنهایی)6 تا تیکت بردی و کلی خانوادگی کیف کردیم اخرشم یه شام تپل خوردیم و اومدیم خونه توی راه هر چی چشم انداختم تا یه قنادی پیدا کنم هیج جا باز نبود تا بتونم کیک بخرم و تو شمع دومین سال تولدتو فوت کنی واسه همین(به قول بابایی من خجسته)چون شدیدا اعتقاد دارم که باید شکوه تولد با ...
3 دی 1393

داستان از شير گرفتن جوجه ماماني

داستان از شير گرفتن فسقل خان ما شده بود يه كابوس بزرگ واسه من هميشه فكر ميكردم كه غير ممكنترين كار دنياست و شايد حالا حالاها طول بكشه اين پروسه اخه من خودم ٣ سال شير مامانمو خورده بودم و ميترسيدم اين اتفاق براي خودم تكرار بشه و به قول مامانم تو تلافيشو دربياري اما خداروشكر پسركم عين هميشه با آقايي و صبوريش منو شگفت زده كرد... پسركم١٧ آبان ٩٣ درست ٢٢ روز مونده به تولدش اخرين شير تپل زندگيشو خورد و بعداز اون با يه ممه اوف شده توسط رژلب مواجه شدو يكم اخ و اوخ كه درد دارم بهم دست نزن پسرمو از صرافت خوردن شيرانداخت به همين راحتي....البته ١ ماهي بود كه سعي ميكردم هرروز ١ يا ٢ وعده شيرشو كم كنم اونم گاهي با چسب زخمو گاهي فرار كردن از دستش اخه بارا...
6 آذر 1393

از ١٩ ماهگي به بعد....

سلام قشنگم ماه هاست هيچي برات ننوشتمو دلم براي وبلاگت خاطراتت و احساسي كه تو پس اين نوشته هاست تنگ شده...متاسفانه خونه جديدمون اينترنتش هنو وصل نشده و اين باعث دور شدن من از خيلي چيزها شده. الانم دارم تو note گوشيم برات مينويسم كه اگه جايي wifi داشت سريع وبتو آپ كنم: به هرحال جوجه قشنگم الان اخرين هفته از اخرين ماه ١ سالگيتو ميگذروني و ٦ روز ديگه يه مرد كوچولوي ٢ ساله ميشي باورم نميشه انقدر بزرگ شدي پسرم، الان ديگه كلمه هايي كه بهت ميگيمو تكرار ميكني خيلياشو فقط خودمون ميفهميم چون خيلي واضح عين آدم گنده ها نميگيشون اما همينشم خيلي شيرينه... كم كم ميتوني كلمه هارو به همديگه بچسبوني ميگي بابا رفت ، سلام بن، چي شد( كه خيلي وقته ميگي ) و  ...
6 آذر 1393

خلاقیتهای 19 ماهگی

فسقلی شیرین من عاشق اداهاتم نمیدونی چقدر بامزه شدی هرکار میکنیم سریع تقلید میکنی...از سکسکه کردن که خیلی بامزه صدای سکسکه درمیاری تا خوابیدن با صدای خروپف (البته اینو از بابایی یاد گرفتیااا) 2 تا بالش میاری یکیشو میذاری زیر سرت یکی دیگشم میندازی روت و صدای خروپف درمیاری...........(الهی قربونت برم جوجممممممممممم)جدیدا هرچیزیو میخوای میگی اینو و به اون چیزی که میخوای اشاره میکنی،تا هاپو میبینی میگی هاپ و دوست داری بری سمتشون.جوجو یا چیزای عجیب هم که میبینی میگی اوه ه هم چنان عاشق بچه هایی و تا میبینیشون میپری بغلشون. یه چیز بامزه هم برات بگم اونم کشف سایته... اولین باری که سایتو رو زمین دیدی جیغ کشیدی و ترسیدی و فرار کردی اومدی بغلم منم که...
9 مرداد 1393

محمد طه

پسرکم یه نینی جدید تا چندروز آینده وارد خوانواده مامانی میشه اونم آقای محمد طه نورمحمد پسر دایی احمدو زندایی مریم و داداش علیرضا خان... خانم دکتر برای به دنیا اومدنش روز عید فطرو مطرح کرده (یعنی 7 مرداد 93)انشالله به سلامتی به دنیا میادو میشه دوست جون جونی تو آخه، اولین نینیی که پسره و از تو کوچیکتره و یه رابطه خونی خیلی نزدیک با شما داره خداکنه دوستهای خوبی برای هم باشید و یه عالمه مراقبش باش .....امیدوارم تا اون موقع اینترنتم وصل شده تا بتونم ازش عکس بذارم.........تازشم میدونی با زندایی مریم کلی براش رفتیم از بازار سیسمونی خریدیم و خوش گذروندیم و داریم تندو تند روزهارو میگذرونیم به انتظار دیدنش....الهی قربونش بره عمش دلم واسه بغل کردنش پر ...
6 مرداد 1393

سرما خوردگی(19 ماهگی)

جوجوییم سرماخورده.آب بینیش آویزونه و گلوش چرک داره.یکم بیقراری میکنه و تقریبا دیشب تا صبح 10 بار بیدار شد گریه کردو شیر خوردو خوابید.....امروز بردیمش دکتر و با دیدن دکتر مطبو گذاشت رو سرش و بازبون خودش شروع کرد به حرفهای عجیب غریب زدن. یه جورایی تقصیر خودته که مریض شدی آخه کلی با آب یخ آب بازی کردیو هیشکی حریفت نمیشد که به اب دست نزنی.         ...
25 تير 1393